داستان کامل قسمت اول تا آخر سریال بچه مهندس|قسمت آخر فصل دوم سریال بچه مهندس

داستان کامل قسمت اول تا آخر سریال بچه مهندس|قسمت آخر فصل دوم سریال بچه مهندس
تبلیغات ویژهرزرو جایگاه

 

 

در این مطلب از سایت رهافان داستان کامل فصل دوم سریال بجه مهندس که این شب ها از شبکه دو سیما پخش می شود را بخوانید :

 

 

 

خلاصه ی قسمت دوم
ژاله(سیما تیرانداز) به سراغ جواد رفته و به او به طور غیر مستقیمی میگوید مادرش زنده است.همت و جواد و مردی که ژاله ماشین اورا دزدیده بود به سراغ پلیس رفته اند و پس از چهره نگاری میفهمند که او سابقه دار است ژاله تمام مدارکی که در موبایل کسی که ماشینش را دزدی بود در سیدی ذخیره میکند و مرخصی او تمام شده و به زندان برمیگردد به سراغ مادر جواد رفته و عکس جواد را به او میدهد و مادر جواد (اندیشه فولادوند) است و زنده است و…

خلاصه ی قسمت سوم
ژاله به گلچهره(اندیشه فولادوند)میگوید که کاری کرده تا جواد بفهمد او زنده است و همچنین ماشین و تلفن مجید اعتمادی را دزدیده اینطور که معلوم است مجید اعتمادی تغییر نام داده و در گذشته از گلچهره و همسرش طلب داشته.ژاله را برای پرسش صدا میزنند و تنها در۲۴ ساعت جرم های زیادی انجام داده همچون کشیدن چک بی محل، دزدیدن ماشین و تلفن همراه و چون شاکی خصوصی دارد چند سال بیشتر در زندان میماند درحالی که قرار بود آخر آن ماه آزاد شود. موسسه خورشید قراری برای دیدن جواد و ژاله میزارد و ژاله میگوید بهتراست گلچهره به جای او برود چون و…

خلاصه ی قسمت چهارم
دادگاه برگزار میشود و ژاله به دوسال زندان نیز محکوم میشود اما ناگهان مجید اعتمادی شکایتش را پس گرفته و زندان ژاله تبدیل به شش ماه میشود در پایان دادگاه ژاله به مجید اعتمادی میگوید که قسمت کوچیکی از کارهایش را پست کرده و الان به خانه ی او رسیده است. قرار ملاقات جواد فرا رسیده و با گلچهره ملاقات میکند و گلچهره به او میگوید که ژاله دوست مادر مرحومت بوده و خواسته است به تو دلداری بدهد جواد از همه جا ناامید شده است و….

خلاصه ی قسمت پنجم
پست چی هنگام تحویل کتاب ها به جواد میگوید بهتر است به دیدن مژگان برود دوتا از بچه ها که با جواد دشمنی دارند به او میگویند باید تکالیفشان را انجام دهد وگرنه کتاب هایش را خراب میکنند و چون جواد به کتاب هایش وابسته است به ناچار قبول میکند اما تکالیف آنها را از راه حل پیچیده و سخت میرود و باعث میشود تا معلم آن دو را تنبیه کند.
جواد تصمیم گرفته برای دیدن مژگان برود و چهره ی او را ببیند لاهوتی و آقای همت دنبال راه حلی برای حل این مشکل میگردند و….

خلاصه ی قسمت ششم
جواد بالاخره تصمیم گرفته به دیدن مژگان برود و برای تشکر از آنها چیز با ارزشی بخرد چون آنها نزدیک به چندمیلیون برای او کتاب فرستاده اند
جواد به همراه رسول به بازار رفته و جواد از گردنبند فیروزه ای برای مژگان خوشش می آید اما پول آن دویست هزار تومن است و جواد چنین پولی ندارد جواد پس از کلی خواهش از آقای لاهوتی اجازه میگیرد تا بیرون از پرورشگاه کار کند و با حقوقش گردنبند را بخرد جواد همه جا رفته اما کسی کار به او نمیدهد آقای همت به جواد کمک کرده و جواد را به دوستش که یک تعمیر کار است معرفی میکند و….

خلاصه ی قسمت هشتم
جواد با کمک آقای لاهوتی برای کار به تراشکاری میرود فردای آن روز پنجشنبه است و جواد بالاخره تصمیم گرفته به موسسه برود وقتی به آنجا میرسد میبیند آقای فلاح فت کرده و همه چیز بهم ریخته است جواد میتواند به داخل اتاق آقای سرلک برود و منتظر دیدن او باشد شب شده و سرلک برای امضای برگه ها مخفیانه به موسسه آمده جواد او را میبیند او همان اسماعیل است جواد برای اینکه مطمئن شود به پرورشگاه برگشته و نامه های آقای سرلک را دوره میکند و به این میرسد که تمام نامه هایش دست آقای سرلک است به خانه اسماعیل رفته و نامه هارا پیدا کرده و مطمئن میشود و…

خلاصه ی قسمت نهم
موقع امتحانات شده و سر جلسه ی امتحان احسان برگه ای را به جواد میدهد و از او میخواهد که آن را به امید بدهد اما جواد گیر افتاده و از سر جلسه بیرون میشود احسان و امید برای تشکر از او گردنبند مژگان را از مغازه میدزدند و به جواد میدهند جواد وقتی میفهمد آن را دزدیده اند آنها را سرزنش کرده و برای پس دادن گردنبند میرود اما صاحب مغازه او را گرفته. هادی و لاهوتی و آقا اسماعیل برای آزاد کردن بچه ها به کلانتری رفته و آنها میتوانند نظر صاحب مغازه را جلب کنند تا رضایت دهد و بچه ها آزاد شوند و….

خلاصه ی قسمت دهم
جواد کارش را دوباره در تراشکاری شروع میکند‌.جواد با اینکه میداند آقای سرلک کیست اما از اینکه جواب نامه هایی که به آقای سرلک فرستاده بود آمده است خوشحال است آقا اسماعیل جواد را صدا زده و به او پسنداز و حقوقش که دویست هزار تومان است را میدهد ولی جواد قبول نمیکند.رسول خالکوبی دست هادی را دیده و به جواد میگوید جواد پیش هادی رفته و هادی گذشته اش را برای او تعریف میکندژاله از وثوق میخواهد او را آزاد کند و وثوق بوسیله انیس همبندی ژاله میخواهد او را بکشدو…

خلاصه ی قسمت یازدهم
انیس به ژاله میگوید که مجبور شده و اگر اینکار را میکرده میتوانسته آزاد شود و به پیش پسرش برود ژاله دوباره از وثوق میخواهد او را آزاد کند و او را تهدید میکند وثوق فهمیده که ژاله دوست گلچهره است. جواد باعث میشود تا لیلا به موسسه آمده و با هادی صحبت کند و مشکلاتشان حل شود.جواد نیز همچنین با تمام وجود در تراشکاری کار میکند و….

خلاصه ی قسمت دوازدهم
ژاله از زندان آزاد میشود.لاهوتی از صاحب کار تراشکاری میخواهد تا سختگیری هایش را بیشتر کند تا فکر پول درآوردن و کادو خریدن از سر جواد بیافتد جواد خسته شده و برای گرفتن ایرادش به موسسه بر میگردد و یاد حرف مادرش صدیقه میافتد که میگفت باید دوباره تلاش کنی و…
جواد ایرادش را گرفته و به تراشکاری برمیگردد و با تمام وجود کارش را بدون ایراد انجام میدهد و صاحب کارش به او دویست هزارتومن پول را میدهد هم به خاطر سختکوشی جواد و هم برای انجام کارهایش ژاله از وثوق موبایل و ماشین گرفته و به دنبال جواد است و…

خلاصه ی قسمت سیزدهم
جواد برای خریدن گردنبند به مغازه طلا فروشی رفته اما فروشنده آن میگوید که به او طلا نمیدهد که ناگهان ژاله میآید و در خریدن طلا به جواد کمک میکندو…
جواد قصد دارد فردای آن روز برای دیدن مژگان با گردنبند برود اما باید آقای لاهوتی و آقا همت را راضی کند جواد با ژاله صحبت کرده و درباره ی صورت زخمی برایش میگوید ژاله به گلچهره میگوید ممکن است که جواد بچه آن نباشد.ژاله با کلک به غزل یا همان همسر وثوق نزدیک شده و قصد دارد با او کار کند.جواد برای دیدن مژگان آماده میشود و…..

خلاصه ی قسمت چهاردهم
ژاله برای دیدن خانه ی گلچهره که در دست وثوق بود میرود و وثوق سر میرسد و آنها بعد از کمی بحث جدا میشوند.جواد برای دیدن مژگان به خانه ی قدیمیشان رفته اما آنها از آنجا رفته اند جواد پس از کمی فکر به کارخانه آقای عباسی میرود و آقا رحمت یا سرایدار اونجا را میبیند و او میگوید که آقای عباسی به خارج رفته. جواد آدرس آنها را میگیرد و به دیدن مژگان رفته اما مژگان از دیدن جواد خوشحال نیست و…

خلاصه ی قسمت پانزدهم
جواد بابت کتاب ها از خانواده ی عباسی تشکر میکند و هدیه را به مژگان میدهد اما سارا با تعجب میپرسد کدام کتاب ها و جواد میفهمد که آن کتاب ها را آنها برای او نفرستاده اند و بعد جواد به خانوم عباسی میگوید که سرقولش هست که آنها در هجده سالگی ازدواج کنند اما خانوم عباسی عصبانی شده و او را از خانه اش بیرون میکند مژگان هم گردنبند را به جواد پس میدهد جواد به پرورشگاه برگشته و خیلی عصبانی و ناراحت است اما سعی میکند مژگان را فراموش کند و دنبال کسی که کتاب ها را برای او فرستاده بگردد و میخواهد از آدرس کتابفروشی ها شروع کند و…

خلاصه ی قسمت شانزدهم
جواد به همراه ژاله به دنبال کسی که کتاب ها را برایش میفرستد میگردند تا بالاخره به کتابخانه ای میروند که دوربین دارد جواد بادیدن فیلم های دوربین میفهمد که صورت زخمی کتاب ها را برایش میفرستد.
ژاله برای گرفتن رضایت برای گلچهره به پیش مادرشوهر او میرود اما او رضایت نمیدهد ژاله میفهمد علاوه بر خودش لیلا هم دنبال کارهای گلچهره است و به سراغ لیلا میرود و با او که همراه هادی است صحبت میکند و….

خلاصه ی قسمت هفدهم
جواد با کمک ژاله صورت زخمی را پیدا میکنند و او را تا در مسافرخانه که در اون زندگی میکنه تعقیب میکنند ژاله با کلی فیلم جواد را برای فهمیدن اتاق میفرستد و جواد اتاق را پیدا کرده و دوتایی از مسافرخانه بیرون می آیند جواد به مدرسه برگشته تا با سرویس به پرورشگاه برگردد و کسی متوجه حضور نداشتن او در مدرسه نشود اما آقای لاهوتی به مدرسه اومده و جواد به دردسر می افتد ژاله نیز به خانه ی وثوق رفته و با مریم دردل الکی میکند و….

خلاصه ی قسمت هجدهم
ژاله نقشه ای دارد که جواد بتواند با صورت زخمی صحبت کند.او دوتا پیتزا با لباس مخصوص گرفته که جواد پیتزاهارا به صورت زخمی بدهد و با او صحبت کند جواد توانسته با کلی زحمت با صورت زخمی صحبت کند و سوالاتش را از او بپرسد اما در آخر صورت زخمی عصبانی شده و او را میزند و به او میگوید از اتاق بیرون برود جواد با گریه پیش ژاله رفته و ژاله عصبانی شده و به پیش صورت زخمی میرود و چاقو را زیر گلوش میگذارد و میگوید چرا بچه را زده صورت زخمی میگوید فهمیده که او پسرش هست چون گاهی از دور او را میدیده اما ژاله داستان را برای صورت زخمی توضیح میدهد و میگوید که جواد بچه او نیست و مادر جواد زنده است و جواد همه ی این حرفارو شنیده و به بهشت زهرا برای دردودل با مامان صدیقه اش میرود و…

خلاصه ی قسمت نوزدهم
ژاله و مددکار برای هماهنگی و درست کردن یک نقشه برای صحبت کردن جواد با مادرش به پرورشگاه رفته و با آقای لاهوتی و همت مشورت میکنند.آقای لاهوتی به جواد زنگ زده و از او میخواهد تا از تراشکاری به پرورشگاه بیاید جواد آمده و آقای لاهوتی تلفن را به جواد میدهد گلچهره میگوید که اسمش رخساره است و مادر جواد اما جواد میگوید هیچ مادر و پدر و خانواده ای را نمی خواهد و خسته شده تلفن را قطع میکند خانوم عباسی و مژگان به آقای عباسی زنگ میزنند و از او میخواهند تا زود تر کارهایش را انجام بدهد و برگردد و …

  • بدون دیدگاه
  • 2019-01-25
https://www.rahafun.com/?p=85823
 
تبلیغات ویژهرزرو جایگاه
 
دیدگاه ها

تمامی حقوق این سایت برای رها فان محفوظ است و هرگونه کپی برداری از مطالب و قالب پیگرد قانونی دارد . طراحی سایت و سئو : شیکنا