مصاحبه کامل و تصويري آناهيتا همتي با مجله
(آناهيتا همتي) بازيگري است كه اين روزهاچهرهاش براي خيلي از بينندگان تلويزيونيآشناست، بازيگري كه در دو، سه سال اخير، جزوپركارترين بازيگر زن در تلويزيون بود. فردي كههيچگاه دچار غرور نشده و هميشه از اين خصلتبد كه ممكن است هر بازيگري دچارش شود و اورا از عرش به فرش برساند، دوري ميكند. همتيزياد اهل مصاحبه نيست و هميشه از صحبت باخبرنگاران فراري… اما دليل اين كنارهگيري عدمارتباط با مردم و مخاطبان نيست، بلكه او تنهاميخواهد دچار غرور نشود و در منجلاب و سرابشهرت كاذب اسير نشود…
آناهيتا داراي روحيهاي بانشاط است وهيچگاه خنديدن را فراموش نميكند، همانطوركه در سريالهايش او را هميشه اينطور ميبينيد .او معتقد است تا انسان ميتواند بخندد و شادباشد، چرا افسردگي و چرا بداخلاقي… در يكي ازروزهاي گرم تابستان مهمان منزل او در شهركاكباتان تهران بوديم.
همتي در اول مرداد ماه 1352 در تهران بهدنيا آمد، پس از اينكه ديپلمش را در رشته علومتجربي گرفت، وارد عرصه بازيگري شد و در سال69 وارد كلاسهاي تئاتر گرديد. اولين كار جدياو نمايش تنبورنواز بود، پدر او مهندس و مادرشكارمند است و خانوادهاي كم جمعيت را تشكيلميدهند، ديگر فرزند خانواده برادرش (آرين)است كه 13 سال از او كوچكتر ميباشد. (عکس بالا)
او در مورد بازيگر شدنش مي گويد:
واقعا هنوز بعد از گذشت سالها خودمهم نميدانم، خيلي بچه بودم، الان فكر ميكنماگر يك شغل دولتي داشتم و
كارمند يك ادارهبودم و ماهانه يك حقوق كم دريافت ميكردم(ولي ثابت) خيلي بهتر بود، چون در كار ما بعضياز تهيه كنندهها بعد از گذشت يك سال هم به زوردستمزد ميدهند و با بازيگر تسويه حسابميكنند. از طرفي ساعت كاري يك كارمندمشخص است، اما بازيگران بايد ساعتهايطولاني كار كنند، حداقل روزي دوازده ساعت واين بدترين نوع كار است. تازگيها هم رواج پيداكرده، قرارداد فيلم نود دقيقهاي براي تلويزيونميبندند، بعدا متوجه ميشوي كه سيزده قسمتشده، يعني آنقدر فشرده كار ميشود كه در يككار 90 دقيقهاي كه به اندازه يك كار سيزدهقسمتي است، يك كارگردان در شرايط عادي اگربخواهد چنين سريالي بسازد، حداقل 5، 6 ماهطول ميكشد يا اينكه سر كار ديگري يك قرارداد40 روزه بستم كه سه ماه طول كشيد. گاهي اوقاتبه قدري سرخورده و خسته ميشوم كه از آمدنبه اين حرفه پشيمان ميشوم تصميم و ميگيرم،ديگه ادامه ندهم، عامل ديگري كه مرا بسيار اذيتميكند شب كاري است، شبكاري كابوس مناست، روزها هم كه نميشه خوابيد، در تماممدتي كه سر چنين كارهايي ميباشم، مثل افرادگيج هستم. واقعا دليل اصرار كارگردانها را برايشب كاري نميفهمم، به عقيده من زمانيفيلمبرداري در شب معني ميدهد، كه بخواهيطلوع را نشان دهي. چرا شب كاري بايد آنقدرطولاني شود، كه به خاطر صداي پرندهها ساعتچهار صبح مجبور شويم يك كات نيم ساعتهبدهيم، لذا از لحاظ مديريتي بايد فكري براي اينمسئله شود.
ميخواهم بدانم واقعا چه كسي به فكر مشكلات مااست؟و چرا تهيه كنندگان به راحتي دستمزد ما رانميدهند.؟
چهطور اگر ما يك روز مريض شويم و نتوانيمسركار برويم، صد روز منت ميگذارند كه يكميليون به ما خسارت وارد كردي(هرچند كهشنيدم بعضي از بازيگران ضررهاي خيلي بالا بهتهيه كنندگان زدند)، ولي اگر تهيه كنندگان يكسال بعد از موعد پرداخت دستمزد بازيگران باآنها تسويه كنند، آب از آب تكان نميخورد.
همتي در خصوص ملاکهاي انتخاب يک نقش به همکار ما گفت:
من سعي ميكنم كه كارگردان و(فيلمنامه) برايم داراي اهميت باشد، ولي هميشهاين اتفاق نميافتد، پيش آمده كه باكارگردانهاي خوبي كه قبلا هم سابقه همكاريداشتم كار كردم، ولي سر يك كاري به طور اتفاقيمتن آماده نبود، خب اين هم يك نوع نقصمحسوب ميشود.يك زماني است كه براساسفاكتورهايي كه در ذهن داري جلو ميروي وانتخاب ميكني، ولي در نهايت چيز ديگري از آبدر ميآيد كه از ذهنت خيلي دور بوده است.
او در مورد پدر ومادرش در خصوص بازيگري مي گويد:
پدر و مادرم مرا تشويق كردند كه وارداين حرفه شوم، اگر من را تشويق نميكردند الاندر يك اداره كارمند بودم و ماهانه 150 هزارتومان ميگرفتم و نميدانستم با اين پول چه كنم،واقعا نميدانم چه كاره هستم، تا براي آيندهبرنامهريزي كنم. پدرم كه از اول ميگفت: (منروي تو مثل يك مرد حساب ميكنم، تو برو موفقميشوي)، اصلا تو شرمنده ميشوي اگه با چنينجملاتي بروي و موفق نشوي، بيش از اندازه مراتشويق كردند، بعضي وقتها به قدري سختيميكشم كه با خود ميگويم ديگر سركار نميروم،ولي مادرم ميگويد: نه دخترم آدم بايد صبورباشه… باز دوباره من گول ميخورم. به قدريزمانهايي كه در خانه هستم به من خوشميگذرد، كه دوست ندارم كاري را قبول كنم.
همتي در باره اشکال سريالها در سالهاي اخير اعتقاد دارد:
اين روزها اغلب فيلمنامهها شبيههم هستند. يكي، دوسالي هست كه در سريالهاميبينيم يك دختري دنبال ريشه،
اصل و نسبشميگردد، پس تمام فيلمنامهها همزمان يكسمتوسوي ديگري ميگيرند. فعلا در ايران ايننوع نوشته (مد) است (ميخندد)، نكته جالباينجاست كه تمام نقش اول اينگونه فيلمنامههاهم يك خانم ميباشد بعد هم در كنار اين خانميك دوست خوب ميگذارند كه معمولا من هستم.
همتي در مورد بازيش در سريال خانه بدوش وهمچنين شباهتهاي خودش به نقشهاي که ايفا مي کند به خبر نگار ksabz.net گفت:
من سعي كردم (نرگس) خانه به دوشرا خيلي هوشمند و دانا بازي كنم و تلاش كردم درنگاهم يك حماقت بگذارم، اين كار را خوشبختانهخيليها هم متوجه شدند و گفتند كه اين نقشتفاوتي با ديگر نقشهايم داشت.
اين نقشها خيلي از خودم دور نيست،فقط با تفاوتهاي ريزي كه تلاش ميكنم به وجودبياورم،البته ممكن است مقداري فاصله داشتهباشد.
اين بازيگر توانا درخصوص آينده نيز نظريات جالبي دارد. او در اين مورد گفت:
در مورد آينده هنوز هيچ تصميمي ندارم، .اما دلم ميخواهدشرايطي برايم پيش بيايد كه جهانگرد شوم، تا دنيارا بگردم، سفر كردن با كوله پشتي را خيلي دوستدارم . ازدواج هم در آينده ام نيز جايي ندارد .(خنده)
همتي در مورد هنرهاي ديگرش نيز گفت:
هنر ديگرم آشپزي است.(خنده)، البته در حد هنربلد نيستم، فقط براي رفع گرسنگي شكم خودمغذا درست ميكنم، اما گاهي اوقات تصادفاغذاهايم خوب از آب درميآيند، نقاشي همميكشم. ولي در كل هيچ هنري ندارم.
در کارهاي خانه نيز به مادرم کمک مي کنم مانند(جارو كشيدن، ظرف شستن،گردگيري كردن و… )اصلا مگر ميشود آدم در يكخانه زندگي كند و فقط يك كار انجام بدهد، چونپدر و مادرم هر دو سر كار هستند، زمانهايي را كهدر منزل هستم همه نوع كاري انجام ميدهم،البته يكي، دو سال هم است برادرم (آرين) همدر كارها به ما كمك ميكند.
اين بازيگر خوش اخلاق عصباني هم مي شود.همتي به پرسش همکار ما در اين زمينه گفت:
تا دلتان بخواهد عصباني ميشوم، امابعد از چند دقيقه خودم آرام ميشوم و قضيه رافراموش ميكنم. مادربزرگم به منميگويد:(اصغر ترقه)، يك بار هم كه به شدتعصباني شدم به زبان آذري گفت: دختره مثلباروت ميموند.
اما در عصبانيت هميشه چند دقيقه داد و بيداد ميكنم و فريادميزنم و گاهي اوقات هم ميان داد و فرياد بغضميكنم، اما به خاطر عصبانيت گريه نميكنم و پساز 5 دقيقه همه چيز را فراموش ميكنم.
مسافرت كردن، كتاب خواندن وفيلم نگاه كردن هم از علايقهمتي مي باشد.
او قشنگترين اتفاقاتي كه دربرخورد با مردم برايش رخ داده است را چنين عنوان مي کند:
پس از سريال خانه به دوش، دو سفر باامير جلالي رفتيم كه مردم به ايشان ميگفتند: يهلباس شيك براي دخترت بخر، كه مريم ميگفت:حالا كه لباس خوبي پوشيده، ولي معمولاميگويند چقدر در فيلمها چاق و درشتي و يكتصوير قدبلند و هيولا از من دارند كه اغلب دررابطه با من صحبت ميكنند و يكي ديگر ازقشنگترين برخوردهايم با دبيرانم است، به اينخاطر كه 20 سال در اين محله زندگي ميكنيم وآنها را زياد ميبينم و هميشه به مناسبتهايمختلف با آنها تماس ميگيرم، يا زماني كه فيلمي ازمن پخش شود، آنها به من زنگ ميزنند و كارم رامورد ارزيابي قرار ميدهند و اين برخوردهابرايم بسيار دوست داشتني و لذتبخش است.
او از دوران تحصيلش خاطرات جالبي دارد:
درسخوان بودم، اما بسيار شيطان…
يك بار به خاطر شيطنت پروندهام راگذاشتند زير بغلم و از مدرسه اخراجم كردند،سال دوم دبيرستان بودم، يكي از دوستانمسركلاس يك تكه لواشك كوچك را بين تعدادياز بچههاي كلاس تقسيم كرد،من ديدم كه اينلواشك به هيچكس نميرسه، دستم را بردم پشتسر و نصفه لواشك را برداشتم و خوردم، بعد معلمديد و… من هم رفتم خانه، نشستم تا پدر و مادرمآمدند، بعد به مادرم گفتم: اين را كه ميبينيدپرونده من است، از مدرسه اخراج شدم. مادرمهم كه روي درس و مدرسه خيلي حساس بود بهشدت عصباني شد و گفت: چرا؟ گفتم به خاطرلواشك. اصلا باورش نميشد، پدرم هم نسبت بهدرس رياضي بسيار حساس بود، گفت: چه دبيريتو را اخراج كرد. گفتم: رياضي نبود; گفت: اشكالينداره فردا با هم ميرويم مدرسه. بعد پدرمطوري صحبت كرد كه مدير و دبيران همه شرمندهشدند و عذر خواهي كردند، من هم تعهد دادمكه: اينجانب آناهيتا همتي متعهد ميشوم، ديگر دركلاس لواشك نخورم.
همتي در پاسخ به اين پرسش که چرا از مطبوعات فاصله مي گيرداظهار داشت:
اولا اينكه به خيلي از خبرنگاراناعتماد ندارم. البته منظورم اصلا شما نيستيد، بهخاطر اينكه مدتهاست با مجله خانواده سبزآشنايي دارم; از طرفي خودم دوست ندارم بهدفتر مجلهها بروم، در ثاني اين كار من را ازآنچه كه هستم بيشتر نخواهد كرد، فقط ممكناست اخلاق مرا خراب كند و به خودم غره شوم ومثل بعضيها كه مطبوعات از آنها انسان دوستنداشتني و مغرور ساخته، شوم; به هيچ وجهدوست ندارم اينگونه باشم، براي همين هميشهگزيده مصاحبه ميكنم، مثلا در ميان مجلههايخانوادگي فقط با شما و يك مجله ديگر مصاحبهكردم.
او در پايان در مورد خانواده سبز گفت:
بسياري از صفحاتش را دوست دارم،مجله خوبي است. كاغذش هم بسيار خوب شده.تنوع مطالب زياد است و همين عوامل باعث شدهكه خانواده سبز جاي خود را در ميان خانوادههاباز كند.در مجله خانوادهسبز هر كس مطلبي راميتواند مناسب حال و احوالش پيدا كند و ا زآنلذت ببرد و اگر مرا مشترك كنيد بسيار بيشتر راضيخواهم شد (خنده).
● فیلم شناسی:
▪ دبیرستان خضراء (اکبر خواجویی، ۱۳۷۴)
▪ بهشت گمشده (کامران قدکچیان، ۱۳۷۵)
▪ کهنه سوار (اکبر خواجویی، ۱۳۷۶)
▪ چراغ جادو (یک قسمت، همایون اسعدیان، ۱۳۷۹)
▪ برگبار (اکبر خواجویی، ۱۳۷۹)
▪ روزهای مهتابی (سپهر محمدی، ۱۳۷۹)
▪ خانه آرزوها (سیامک سهیلی زاده، ۱۳۸۰)
▪ نسیم رویا (۱۳۸۱)
▪ کلانتر (محسن شاه محمدی، ۱۳۸۱)
▪ افسانه پوپک طلایی (خسرو شجاعی، ۱۳۷۵)
▪ عشق کافی نیست (مهدی صباغزاده، ۱۳۷۷)
▪ دختری به نام تندر (حمیدرضا آشتیانی پور، ۱۳۷۹)
▪ قلبهای ناآرام (مجید مظفری، ۱۳۸۰)
▪ نسیم رؤیا (1381)
▪ کلانتر (محسن شاه محمدی، 1381)
▪ طلسمشدگان (داریوش فرهنگ، 1382)
▪ خانه به دوش (رضا عطاران، 1383)
منبع:گروه نیک صالحی
برنامه دورهمی مهران مدیری
عکس پسر خوشگل ایرانی
رنگ سال ۹۹
جملات زیبا درباره پدر و مادر
جملات زیبا درباره پدر
قیمت طلا و سکه امروز در ایران
قیمت دلار و انواع ارز امروز در ایران
عکس بچه های ناز و مامانی
بیوگرافی کامل آرات حسینی پسر فوتبالیست نابغه ایرانی همراه عکس
همسر کیهان کلهر نوازنده معروف ایرانی کیست ؟
تمامی حقوق این سایت برای رها فان محفوظ است و هرگونه کپی برداری از مطالب و قالب پیگرد قانونی دارد . طراحی سایت و سئو : شیکنا