خاطرات خنده دار

خاطرات خنده دار
تبلیغات ویژهرزرو جایگاه

 

 

خاطرات خنده دار|www.rahafun.com|

دیدین مثالا بعضی وقتا،آدما طاقچه بالا میذارند،وقتی میخواند خودشونا معرفی کنند میگند”عبدالله ایرانی”….این یعنی من بنده خدا،ایرانی هستم…..یعنی مثالا طرف را مبخواد بپچونه که اسمش را ندونه!
بعد اول مهر بود،یه معلم اومد خداشا معرفی کنه،گفت من عبدالله ایرانی هستم،ولی اسمش یه چیز دیگهبود….
ما هم ساده،باور کردیم،بعد یه مدت رفتیم به مدیر مدرسه گفتیم این آقای ایرانی که گذاشتید واسه ما خیلی باحال درس میده….
گفت ما اصلا معلمی به نام ایرانی ندارین!!!
ما : :

*

*

*
شما یادتون نمیاد …
یه روزی وقتی ناهارمون مرغ بودمیگفتیم : اه بازم مرغ ؟ مرغ شدیم بسکه مرغ خوردیم …

*

*

*
زمان ما “علم بهتر است یا ثروت؟” یه سوال خیلی چالش برانگیز و فلسفی بود ،
خوش به حال بچه های الان که دیگه فسفر نمیسوزونن :
هیچکدام ، مــــــــــــــرغ!!
*
*

*
شمام بچگی تو دستشویی دور مورچه ها آب می ریختین زندانی شن
بعد نجاتشون می دادین ک قدر زندگیشون و بهتر بدونن؟
شمام هنوز این کارو می کنین؟
*

*
*
من از سوسک میترسم فامبلامون منو سوژه قرار میدادن میگفتن:پشت گردنت سوسکه. منم از ترس داد میزدم . یبار واقعا سوسک اومد پشت گردنم هرچی فامیلام گفتن که سوسک پشت گردنته باور نمیکردم تا اینکه سایه ی سوسکه رو روز زمین دیدیم رنگم از شیر سفید تر شد انگار داخل بدنم زلزله ی 600ریشتری رخ داده بودخدا شکر که فامیلام سوسکو از گردنم برداشتند
*
*

*
بر اساس یک داستان واقعی:
یک بار سر کلاس بکی از بد ترین معلمام(کی میزد دهن دماغو ادمو خونی میکرد)گوشیم با اهنگ(گوشی ور دار که با هات کار دارم کاردارم) زنگ خورد در همون لحظه عزراعیلو با دو تا چشام دیدیم خدا رو شکر که زنگ خورد و سریع فرار کردم.
*
*

*
شاید خیلی ها مثل من بودن :
بچه که بودم 10 ساله ، دلم میخواست تو فروشگاه بزرگا گم بشم بعد برم دفتر گم شده ها از اونجا تو بلندگو اسممو بگن برام افتخار بود ! جالب اینکه 2 یا 3 بار با هم دستی مامان و بابام اینکارو کردم یعنی الکی خودمو به گم شدن زدم ، خیلی هم بازیگریم خوب بود آخه مثل بارون اشک میریختم مسوول های فروشگاه زود برام کیک و آبمیوه میاوردن تو بلندگو اسممو صدا میزدن مامانم هم بعد از 10 دقیقه میومد دنبالم ! منم حسابی کیف میکردم انگار دنیا رو بهم بخشیده بودن
*
*

*
بابام قبل از امتحان گوشیمو ازم گرفت که مثلا حواسم پرت نشه گند نزنم به امتحانم! بعد امتحان اومدم میگم قربونت برم اون گوشیمو بده فدات شم. یه سیگار روشن کرده میگه اشکان امسال سال سرنوشتته دوست بازیو بزار کنار.
قیافه اولیه من : :O
میگم به پیر به پیغمبر دوست دختر ندارم!!! (خداییش نداشتم)
میگه نه وقتی گوشیت دست من بود سه تاشون بت زنگ زدن !!
من : 😐
گوشیم: 😐
سیم کارتم: 😐
دوست هاي نداشته ام: 😐 یه دستی هم حدی داره !
*
*

*
یادمه بچه بودم تو مراسم خاک سپاری
یکی از اقوام دوزمون
همه داشتن گریه میکردن
منم داشتم همون دورو بر آتیش میسوزوندم
یه پسربچه بود من با سنگ زدمش اونم رفت داداش بزرگشو آورد و یه چک خوابوند زیر گوشم
من از شدت درد گریم گرفت شدید
رفتم ب بابام بگم
وقتی منو دید بغلم کرد و شروع کرد ب اشک ریختن
و همش میگفت بابا اشکال نداره خدابیامرزتش گریه نکن
من تو اوج گریه یهو اینجوری شدم
*
*
*
آقا ما سال دوم راهنمایی تیزهوشان که بودیم درس فیزیک هر کس تو امتحان بیشترین نمره رو میاورد میشد مبصر کلاس آقا ما از اول سال تا نوبت اول نمره اول رو آوردیم و بقیه توکف بودن ، اولین امتحان بعد از نوبت اول من یه نمره از دوستم کم آوردم آخه ما خودمون برگه ها رو تصحیح میکردیم نه اینکه هر کس برگه خودش ها ! خلاصه یکی از دوستام الکی نمره منو 2 نمره بیشتر کرد من شدم مبصر اما چشمتون روز بد نبینه فرداش عذاب وجدان گرفتم با همه در میون میذاشتم تو کلاس فیزیک از استرس میمردم که نکنه دوستام منو لو بدن خلاصه اون سال همش استرس بود اما آخر لو نرفتم
*
*

*
آقا فقط خواهشا مسخرم نکنین : ما بچه بودیم 8 سالمون بود خیلی از آمریکا میترسیدیدم اینم شده بود نقطه ضعفمون داییم بهم میگفت اگر اینکارو نکنی آمریکا حمله میکنه ها ! خلاصه یه روز تو حیاط خونمون بودم دیدم تو آسمون دود بلند شده درو باز کردم ما یه جایی زندگی میکنیم که 2 کیلومتر اونورتر سپاه است و دکل نگهبانی دارن من فکر کردم آمریکا بمب زده نگهبان دکل مرده ، چشمتون روز بد نبینه دروغ نمیگم شروع کردم تو کوچه جیغ زدن وااای آمریکا حمله کرد زدم زیر گریه ! بچه هایی که تو کوچه بودن جیغ کشیدن فرار کردن تو خونه هاشون آقا انگار واقعا حمله کرده بود مامانم زود اومد منو برد خونه ظهر که بابام اومد فکر کردن من جن زده شدم رفتن برام دعا گرفتن !!!!
*
*

*
داداش 5سالم میخواست بره با دوستاش بازی کنه
ک من نذاشتم
آخه دیروقت بود
اون داد زد و گفت میدونی خدا منو برا چی درست کرده؟
من با یه حالت کنجکاوی پرسیدم برا چی؟
گفت برا اینکه برم با بچه ها بازی کنم
من ترکیدم از خنده
وقتی ب خودم اومدم
دیدم رفته تو کوچه پیش دوستاش
*
*
*
دیشب تو فینال ک حمید سوریان
در تایم دوم تونست
حریفشو خاک کنه
من خوشحال شدم و هورا ا ا ا ا و جیغ و داد و…
دیدم دختربچه همسایمون ک خونمون بود هم داره بالا پایین میپره و میگه استقلااااال استقلاااااال
مامانشم داره قربون صدقه دخترش میره و میگه میترا انقد ب ورزش علاقه داره
مامان منم میگفت
ماشاا… ماشاا…
من
*
*

*
يه پسر عمو دارم اندازه نخود هم نميشه،بهش ميگم به بابات بگو برات زن بگيره،ميگه من زن نميخوام،دختر ميخوام!تفاوت نسلها چقد زياده.
دلم به حال هم نسلياي خودم ميسوزه،ماها چقد منگل بوديم قديم
*
*

*
امروز خيلي عجله داشتم،اومدم پيرهنمو پوشيدم ديدم هيچ كدوم از دكمه هاش نيست،به مامانم ميگم چرا موقع شستنش دقت نكردي كه دكمه كنده نشه،ديدم مامانم داره بر و بر نگام ميكنه.داداشم گفت مهندس! پيرهنتو برعكس پوشيدي!!
يعني تو اون لحظه ميخواستم زمينو گاز بگيرم

  • یک دیدگاه
  • 2012-08-11
https://www.rahafun.com/?p=297
 
تبلیغات ویژهرزرو جایگاه
 
دیدگاه ها
  1. saeed گفت:

    فوق ا لعاده بود دمت گرم

تمامی حقوق این سایت برای رها فان محفوظ است و هرگونه کپی برداری از مطالب و قالب پیگرد قانونی دارد . طراحی سایت و سئو : شیکنا